شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : ترکیب بند
وقتی بیانجامد به وصل یارمقصد دیدنیستدر محضر محبوب دیدارمجدّد دیدنیست هرشب تمام عرشیان اورا زیارت میکنندهفتآسمانحوروملک دررفت وآمددیدنیست
درجسم وجان اوخدا بهترمجسّم میشود دراوتجلّیِّ صفات حیِّ سرمددیدنیست
با حُسن روی یوسـفی ازیوسفان فاطمه خال سیاه ابروی خم زلف مجعد دیدنیست با مطلع الفجر رخش جبرییل حیرت میکند بسکه ظهور صادق آلمحمد دیدنیست هرکس که ازذُرّیۀ زهراست آقای من استتنها به زیرپای این اولادمسند دیدنیست
باچشم دل باید مزارسادهاش رابنگریم قطعا بقیع خاکیاش مانندمشهددیدنیست فردا که ایوان و شبستان و رواقی ساختیمطوف کبوترهای عاشق دورگنبد دیدنیست
قصد زیارت میکنیم از دور قطعاً زائریم
ازعـاشـقان بـیقـرارصادق بنبـاقـریم
خورشید دارد ارتزاق از فیض نورخانهاشموسا اقامت کرده در وادی طور خانهاش
پیرومراد انبیاست سرچشمۀ آب بقاست خضر نبی نوشیده ازجام طهور خانهاش اهل زمین شایستۀ خدمت به اوهمنیستند بر عـهـدۀ کرّوبـیـان باشد امورخانهاش
ازبرکت اعجازش ابراهیم بیرون میزند با شوق هرکس پاگذارد درتنورخانهاش
جای غرورافتادگی جای تجـمّل سادگی شب تا سحر میبارد ازسقف نمورخانهاش طیّ طریقم بیگمان آغازمعراج من استنزدیکعرشم میبرد اینراه دورخانهاش بارسرم را میکشد بر روی شانه شب بهشب خیلی بدهکارم به دیوار صبورخانهاش موسی بن جعفر نه دمش عیسی بنجعفر پروراست دستم به دامان مسیـح نوظـهور خانهاش درمشهد و درکاظمین ازعمق جانسرمیدهم اولادمـن قـربـان اولاد ذکـورخـانـهاش
آئینهدار پنج تن برخلق عالم حاکماست
جانم فـدایـش پنجـمین جدّ امام قائم است
عرض ارادت میکنم اما به شکل دیگریتقدیمحضرتمیکنم با جان ودلشعرتری
جمع نبـوّت باامـامت میشـودکُـنه امام آئین او پیغمبری سِیر وسلوکش حیدری
در«مَا رَأیتُ اَفقَه مِن جَعفَر نُعمان»ببین حتی ندارد دشـمنش ازاو فـقـیه بهـتری
کارکسی جز او نباشد ابن حیّان ساختن ازغـیرآقـا بر نـمیآیـد زُراره پـروری
ازبرکت انفاساوکرسی درسخاصاو پیچـیدهست آوازۀ فـقـه وکلام جـعـفری
برصدق گفتارم شهادت میدهد اِبنِحَکَم درگفتگوهایش نمایان است فتح خیبری ممنون قال الباقر و مدیون قال الصادقاندازمرجعوازسینهزن تاروضهخوانومنبری دیدندباچشمان خود هم شافعیهممالکی شیعه ندارد جز امام صادق خود رهبری باید بگردد هر که دردنیاست کاهل برنماز درمحـشرفـردا به دنـبال شفـیع دیگری شکرخدا دم میزنم ازصاحب خود دم به دمشکرخدا دارم بهتنرختشریف نوکری
من با ارادت گفتهام قدربضاعت گفتهام ابیاتگنگمنکجا اشعارنابحِمْیری؟
مولاقدمگاهش همیشه قبله گاه اولیاست فرزند اوبابالحوائج مغزبادامش رضاست
در فطرت ما ریشه دارد مهرپنهانی ما اسباب خدمت میشود افکارعـرفانیما
از«لَن تَنالوُ البِرّحَتّی تُـنـفـِقوا»دریافـتیم بایدکه الـگـومانشود احکـام قـرآنیما درقحطی انسان وانساندوستی ایکاشکهچون ریزعلی باشیم وباشد فصل دهقانی ما
دل روی دل باید نهاد وشهرراآبادکرد ویـرانی هـممیـهـنـان ماست ویـرانی ما
دفتربه پایان آمده اما حکایت باقیاست مضمون سرازیراست درابیات پایانی ما ازپا درآوردهست داعش را نه تنها تیر وتیغ اورا زمین زد عاقبت نیروی ایمانی ما ریزودرشت دشمن شیعه به خاک افتادهاز سیـلـیِّسنـگـین بـرادرهـایافـغـانی مـا جایی برای عرض اندام سنان وشمرنیست وقـتی قـیامت میکند کـیـسان ایـرانی ما بیشک شکاربعدیاش باشد فقط آلسعود فتـح مـدیـنه میکند قـاسـم سـلـیـمـانی ما خاکسترش برباد داد بردشمنانش یاد داد شوخی ندارد باکسی تصمیم طوفانی ما اوخارچشم دشمناست فرماندهایفیلافکناست پایان گرفت ازهمّتش شبهای بحرانیما
چشمش بهفرمان ولی دلواپس سیدعلی چـشـم امـیـد حـضرت یارخـراسـانیما
جای شهیداندفاع اززینـبیه خالیاست درهیئت رزمندگان درمرثـیهخوانی ما
سادات مجلس معذرت آقا بهخاک افتاده است در کوچه مثل مادرش زهرا به خاک افتاده است